كودكان به محض آنكه دريابند چه انتظاري از آنها ميرود، و بويژه بهمجرد آنكه به تردد خاطر و دودلي والدين خود پي برند از همكاري امتناع ميورزند و جدال با پدر و مادر را آشكارا يا پنهاني آغاز ميكنند.
و اين حالت را تا به آنجا- شايد ماهها- ادامه ميدهند كه والدين به عقل آيند و در آموزش فرزند جديتر باشند و مثلا بر پسر خود فرياد بزنند كه: «ديگر بس است.
بحدكافي سربسر هم گذاشتهايم. تو ديگر يك پسر گنده شدهاي، پسرهاي بزرگ و مردها اينطور عمل ميكنند. تو هم مثل يك پسر بزرگ هم مثل يك پسر بزرگ عمل كن.»
شگفتانگيز و باورناكردني است كه چگونه يك فرزند دو سال و نيم يا سه ساله، پس از يك سال يكدندگي و لجباري، وقتي ميبيند كه والدين او چنان شهامتي پيدا كردهاند كه براي وي رهبران مصمم و جدي باشند، يكباره به فرمانشان گوش ميدهند و آغاز به همكاري ميكنند.
پدران و مادران حتما نبايد يك سال تمام را از دست بدهند و يا پيوسته با خشم و رنجش خود را بيازارند.
نكته اصلي در اين پاره از مبحث آن است كه طبيعت بر اساس رهبري والدين انگشت ميگذارد و از آن به عنوان وسيلهاي موثر براي آموزش كودك بهره ميبرد. اگر والدين قدرت رهبري خود را به كار برند، كودك در مرحله مناسب پيشرفت از آنان پيروي خواهد كرد.
و مهمتر آنكه پدر و مادر ناگزير نيستند تحميلكننده، خشمگين و يا حتي كج خلق باشند. آنها ميتوانند، مشروط بر آنكه از آغاز حفظ تعادل را از دست ندهند، با شيوهاي كه از شادابي و آسودگي و مهر و شجاعت اثر پذيرفته باشد، تسلط خود را در كار رهبري مورد بهرهوري قرار دهند. آنچه والدين را كفري ميكند اين است كه صرفا به دست يك موجود ناتوان دچار عجز شوند.
روشهاي ديگري براي مسلط شدن بر كودكان وجود دارد. اگر بايد كاري انجام دهند، مثل اينكه سر ميز غذا حاضر شوند، از آنها نپرسيد كه آيا مايل به انجام آنكار هستند زيرا كه آمادگي آن را دارند كه «نه» بگويند و بعد به بحث و لجبازي بپردازند.
اگر ميدانيد كه قادر نيستيد آنها را به انجام كاري واداريد، مانند آنكه مجبورشان كنيد غذايي را كه دوست ندارند تا به آخر بخورند، هرگز نگوييد بايد اين كار را انجام دهند، زيرا كه با چنين بياني براي خود دامي ميگسترانيد.
از راه دور به كودك يك ساله براي نفي عمل «نه! نه!» مگوييد، چه آنكه در اين حال او را بين دوراهي تسليم يا مبارزهطلبي قرار ميدهيد.
به جاي آن، كودك را از آن محيط دور سازيد. سعي كنيد تا جايي كه ميتوانيد حس و درونيات او را مورد توجه قرار دهيد و او را به خوبي درك كنيد.
اين فكر را از خود دور كنيد كه كودك شما در سني است كه خيلي از موارد را متوجه نميشود؛ پس بهتر است كه بدانيد او به خوبي خيلي از مسائل را ميفهمد، ولي نظر به سن پايينش نميتواند عكسالعمل نشان دهد.
شايد به نظرتان عجيب ميآيد كه ضمن بحث از محبت و مهرباني، اين همه تاكيد بر اجتناب از كشمكش و تضاد و برخورد ميشود. واقعيت آن است كه در بيشتر خانوادهها مسئله، كمبود عشق و علاقه نيست، بلكه از ميان بردن عشق و محبت موجود- در والدين و كودكان- از طريق جدالها و برخورداهاي بيمورد و بيهوده است.
در قرون گذشته كاستگي محبت و مهرباني بين افراد خانواده به سبب تكبير و تفرعن والدين و امتناع آنها از پذيرفتن احساسات و فرديت فرزندانشان بود، اما در زمان ما اين امر بيشتر به علت آن است كه پدران و مادران از بكار بردن نيروي رهبري خويش بيمنا كند.
منبع :توجه به احساسات كودك- مشاوره جنسي
كودكان به محض آنكه دريابند چه انتظاري از آنها ميرود، و بويژه بهمجرد آنكه به تردد خاطر و دودلي والدين خود پي برند از همكاري امتناع ميورزند و جدال با پدر و مادر را آشكارا يا پنهاني آغاز ميكنند.
و اين حالت را تا به آنجا- شايد ماهها- ادامه ميدهند كه والدين به عقل آيند و در آموزش فرزند جديتر باشند و مثلا بر پسر خود فرياد بزنند كه: «ديگر بس است.
بحدكافي سربسر هم گذاشتهايم. تو ديگر يك پسر گنده شدهاي، پسرهاي بزرگ و مردها اينطور عمل ميكنند. تو هم مثل يك پسر بزرگ هم مثل يك پسر بزرگ عمل كن.»
شگفتانگيز و باورناكردني است كه چگونه يك فرزند دو سال و نيم يا سه ساله، پس از يك سال يكدندگي و لجباري، وقتي ميبيند كه والدين او چنان شهامتي پيدا كردهاند كه براي وي رهبران مصمم و جدي باشند، يكباره به فرمانشان گوش ميدهند و آغاز به همكاري ميكنند.
پدران و مادران حتما نبايد يك سال تمام را از دست بدهند و يا پيوسته با خشم و رنجش خود را بيازارند.
نكته اصلي در اين پاره از مبحث آن است كه طبيعت بر اساس رهبري والدين انگشت ميگذارد و از آن به عنوان وسيلهاي موثر براي آموزش كودك بهره ميبرد. اگر والدين قدرت رهبري خود را به كار برند، كودك در مرحله مناسب پيشرفت از آنان پيروي خواهد كرد.
و مهمتر آنكه پدر و مادر ناگزير نيستند تحميلكننده، خشمگين و يا حتي كج خلق باشند. آنها ميتوانند، مشروط بر آنكه از آغاز حفظ تعادل را از دست ندهند، با شيوهاي كه از شادابي و آسودگي و مهر و شجاعت اثر پذيرفته باشد، تسلط خود را در كار رهبري مورد بهرهوري قرار دهند. آنچه والدين را كفري ميكند اين است كه صرفا به دست يك موجود ناتوان دچار عجز شوند.
روشهاي ديگري براي مسلط شدن بر كودكان وجود دارد. اگر بايد كاري انجام دهند، مثل اينكه سر ميز غذا حاضر شوند، از آنها نپرسيد كه آيا مايل به انجام آنكار هستند زيرا كه آمادگي آن را دارند كه «نه» بگويند و بعد به بحث و لجبازي بپردازند.
اگر ميدانيد كه قادر نيستيد آنها را به انجام كاري واداريد، مانند آنكه مجبورشان كنيد غذايي را كه دوست ندارند تا به آخر بخورند، هرگز نگوييد بايد اين كار را انجام دهند، زيرا كه با چنين بياني براي خود دامي ميگسترانيد.
از راه دور به كودك يك ساله براي نفي عمل «نه! نه!» مگوييد، چه آنكه در اين حال او را بين دوراهي تسليم يا مبارزهطلبي قرار ميدهيد.
به جاي آن، كودك را از آن محيط دور سازيد. سعي كنيد تا جايي كه ميتوانيد حس و درونيات او را مورد توجه قرار دهيد و او را به خوبي درك كنيد.
اين فكر را از خود دور كنيد كه كودك شما در سني است كه خيلي از موارد را متوجه نميشود؛ پس بهتر است كه بدانيد او به خوبي خيلي از مسائل را ميفهمد، ولي نظر به سن پايينش نميتواند عكسالعمل نشان دهد.
شايد به نظرتان عجيب ميآيد كه ضمن بحث از محبت و مهرباني، اين همه تاكيد بر اجتناب از كشمكش و تضاد و برخورد ميشود. واقعيت آن است كه در بيشتر خانوادهها مسئله، كمبود عشق و علاقه نيست، بلكه از ميان بردن عشق و محبت موجود- در والدين و كودكان- از طريق جدالها و برخورداهاي بيمورد و بيهوده است.
در قرون گذشته كاستگي محبت و مهرباني بين افراد خانواده به سبب تكبير و تفرعن والدين و امتناع آنها از پذيرفتن احساسات و فرديت فرزندانشان بود، اما در زمان ما اين امر بيشتر به علت آن است كه پدران و مادران از بكار بردن نيروي رهبري خويش بيمنا كند.
منبع :توجه به احساسات كودك- مشاوره جنسي