loading...

eshghozendegi

eshghozendegi

بازدید : 934
11 زمان : 1399:2

سيستم هاي درون خانوادگي (IFS) از ايده ي نظريه ي سيستم هاي خانواده استفاده مي كند- اين ايده كه افراد نمي توانند به طور كلي جدا از واحد خانواده درك شوند
– تا تكنيك ها و استراتژي هايي را براي پرداختن موثر به مسائل درون جامعه يا خانواده ي دروني خود ارائه دهد.
اين رويكرد معتبر بر اين فرض استوار است كه فرد داراي تنوعي از زيرشخصيت ها يا بخش هايي است و تلاش مي كند تا هر كدام از اين بخش ها را بهتر درك كند تا بتواند به درمان دست پيدا كند.
با يادگيري اين كه بخش هاي مختلف به عنوان يك سيستم چه عملكردهايي دارند و چگونه كل سيستم به سيستم هاي ديگر و افراد ديگر واكنش نشان مي دهند،
افراد حاضر در درمان غالبا مي توانند با كمك يك متخصص سلامت رواني آموزش ديده، بهتر قادر باشند تا ريشه هاي تعارضات را پيدا كنند، هر پيچيدگي و تناقضي كه رخ مي دهد را مديريت كنند و به رفاه بيشتري دست پيدا كنند.
مدل درماني IFSاز نظر مركز مشاره : IFS مبتني است بر مدلي يكپارچه. اين رويكرد عناصر مشخص از هر مكتب مختلف روانشناسي.
مانند چندگانگي ذهن و سيستم هاي تفكر را تركيب مي كند بطوري كه در عين حال هر يك از اين زيرشخصيت ها يا بخش ها ويژگيها و ادراكات خود را دارا مي باشند.
عناصر و مولفه هاي مختلف در راستاي هدف درك و پرداختن موثر به موارد ساختاري و روايي بخش هاي مختلف ذهن متحد مي شوند.
تكنيك هاي اين درمان براي هر سطح از هشياري زيرشخصيت هاي مختلفي مي بيند، هر زير شخصيت علايق، ناخوشايندها و تاريخچه ي خود را دارد و هر زير شخصيت به نظر يك نقش متمايز را در دستيابي به خودمحافظتي براي فرد در درمان بازي مي كند.
هر بخش درون هر فرد مسئول دفع رفتارها، اعمال و يا عكس العمل هايي است كه مي تواند منجر به نقص عملكرد و يا عدم هماهنگي درون فرد شوند.
بدين ترتيب، هر بخش بخاطر عملكرد اوليه اي كه دارد مهم و متمايز شمرده مي شود.
بخش ها مي توانند همچنين داراي نقش هاي سالم و كارآمد و يا نقش هاي افراطي شناخته شوند. بخش هايي كه داراي نقش هاي افراطي ياد شده هستند ممكن است از كار درمان بهره ببرند.
مدل IFS بر شبكه اي از ارتباطات بين بخش ها تاكيد مي كند چرا كه بخش ها ممكن است قادر به تجربه تغيير به طور مجزا و به خودي خود نباشند.
فرض هاي پايه اي اين مدلa) اين ماهيت مغز است كه به تعدادي نامشخص از بخش ها يا زيربخش هاي شخصيتي مختلفي تقسيم شود.
b) هر كسي يك خود دارد و اين خود مي تواند و بايد سيستم دروني آنها را مديريت كند.
c) تمايل غير افراطي هر بخش چيزي مثبت براي فرد است. هيچ بخش “بدي” وجود ندارد و هدف از درمانگري حذف برخي بخش ها نيست بلكه بجاي آن كمك به آنها براي پيدا كردن نقش هاي غير افراطي مي باشد.
d) زماني كه ما رشد مي كنيم، بخش هاي ما رشد پيدا مي كنند و يك سيستم پيچيده از تعاملات در ميان خودشان را شكل مي دهند .
بنابراين، تئوري سيستم ها مي تواند براي سيستم دروني به كار گرفته شود. زماني كه سيستم تشخيص داده مي شود، بخش ها مي توانند به سرعت تغيير پيدا كنند.
e) تغييرات در سيستم دروني، تغييرات در سيستم بيروني را تحت تاثير قرار مي دهد و به عكس. اجراي اين فرض مستلزم اين است كه هر دوي سطوح دروني و بيروني بايستي ارزيابي شوند.
چگونه آسيب هاي بعد از طلاق را ترميم كنيم؟روانشناسي اعتماد به نفس از دست رفتهروان شناسي حيرت آور، گزارشي از يك نمونه واقعيهوش هيجاني و مدل چهارعاملي گلمنآيا روان شناسان اينترنتي رايگان واقعي هستند؟
اهداف كلي اين درمانa) براي دستيابي به تعادل و هارموني درون سيستم دروني
b) براي تمايز قائل شدن و بالا بردن خود به طوري كه بتواند رهبر موثري در سيستم باشد
c) زماني كه خود در رهبري است، بخش ها وردي براي خود تامين خواهند كرد اما به رهبري احترام گذاشته و تصميم گيري خود را سرعت مي بخشد.
d) همه ي بخش ها وجود خواهند داشت و استعدادهاي خود را كه تمايلات غير افراطي را منعكس مي سازند، در اختيار خواهند گذاشت.
بخش ها
a) زيرشخصيت ها ابعادي از شخصيت ما هستند كه بصورت دروني در سكانس ها و استايل هايي بصورت دروني در تعامل هستند و مشابه روش هايي هستند كه مردم با همديگر تعامل مي كنند.
b) بخش ها ممكن است به طرق مختلفي تجربه شوند- افكار، احساسات، عواطف، تصاوير و غيره.
c) تمام بخش ها چيزي مثبت براي فرد مي خواهند و از استراتژي هاي مختلفي براي بدست آوردن تاثيربخشي درون سيستم دروني بهره خواهند گرفت.
d) بخش ها يك سيستم پيچيده اي از تعاملات را ميان خود بسط خواهند داد. به محضي كه بخش ها خواستار تاثير درون سيستم دروني باشند، تضادها رشد مي كنند.
e) هرچند تجارب بخش ها را تحت تاثير قرار مي دهند، با اين حال، بخش ها توسط تجارب ايجاد نمي شوند. آنها هميشه در حال تجربه كردن هستند چه به عنوان تجربه بالقوه و يا در واقع.
f) بخش هايي كه افراطي عمل مي كنند، وظايفي را به عهده دارند. – انرژي هايي كه در طبيعت عملكرد آن بخش ذاتي نيستند و به طبيعت هيچ بخشي تعلق ندارند.
مانند باورها، احساسات و يا فانتزي هاي افراطي. مي توان به بخش ها كمك كرد تا ديگر وظيفه اي سنگين حمل نكنند و به تعادل طبيعي خود برگردند.
g) بخش هايي كه اعتماد خود را به رهبري خود از دست داده اند، با خود تركيب شده و يا از خود فراتر مي روند.
گونه هاي متمايز از بخش ها در مدل IFS:از نظر مركز مشاوره و روانشناسي ايران : به طور كلي در مدل IFS سه مدل از بخش وجود دارد:
۱٫ مديران مسئول حفظ يك سطح عملكردي هشيار در زندگي روزانه هستند كه به وسيله ي دفع تعاملات، احساسات يا تجارب ناخواسته و يا غير كارآمد ناشي از محرك هاي بيروني اين كار را انجام مي دهند.
۲٫ نفي شده ها يا تبعيدي ها اغلب در حالتي وجود دارند كه درد و يا تروما رخ مي دهد كه ممكن است ناشي از تجارب دوران كودكي باشند.
مديران و آتش نشان ها اين بخش ها را تبعيد مي كنند و آنها را از رسيدن به سطح هشيار باز مي دارند به طوري كه عملكرد صحيح و حفاظت رخ مي دهد.
۳٫ آتش نشان ها به عنوان عوامل حواس پرتي براي ذهن عمل مي كنند زماني كه تبعيدي ها از بند رها مي شوند.
به منظور حفاظت از هشيار از حس درد ناشي از نفي شده ها، آتش نشان ها يك شخص را از عمل غير كنترلي باز مي دارند و او را در رفتارهايي درگير مي كنند كه نرمش بيتشري دارند و يا اعتيار آور و زمان بر هستند.
آتش نشان ها ممكن است توجه را به نواحي ديگر مانند سكس، كار ، غذا، الكل يا مواد مخدر معطوف مي كنند.
زماني كه نفي شده ها بخش هايي هستند كه حفظ شده اند، مديران و آتش نشان ها نقش حفاظت گران را بازي مي كنند.

درك خود در IFSدر درمان مبتني بر IFS، خود بيانگر محملي براي هشياري است و آنچه هر فرد در هسته ي آن قرار دارد.
خود نشان دهنده ي بسياري از كيفيت هاي مثبت مانند پذيرش، اعتماد به نفش، آرامش، درايت، همدلي، ارتباط، مديريت و رهبري و دورنما است.
برخلاف بخش هاي قابل رويت، خود هيچ وقت ديده نمي شود. آن شاهد “من” در دنياي دروني است- اين جنبه از فرد مشاهده را انجام مي دهد.
هدف مدل IFS تمايز قائل شدن بين خود و ديگر بخش هايي (مديران، آتش نشان ها و تبعيدي ها) است كه دنياي دروني هر فردي را شكل مي دهند.
هدف اوليه ي اين مدل صلب مسئوليت يا بازسازي بخش هاي افراطي و يا ناخواسته و اعمال يك سيستم دروني هماهنگ، سالم و مورد اعتماد است كه توسط خود هدايت و سرپرستي مي شود.
زماني در يكي از حالات خود، مردم در درمان خواهند دانست كه به هر بخشي به منظور ارتقاي هماهنگي سيستم دروني چه بگويند.
مدل درماني IFS و درمانگران آن سعي مي كنند به مردم كمك كنند تا به حالتي از خود برسند كه بتوانند براي خانواده هاي دروني خود مشاور باشند.
اين هماهنگي افزايش يافته ي دروني اغلب منجر به افكار مثبت و رفتارهاي مثبت در زندگي بيروني هر فرد مي شوند.
مشكلاتي كه با مدل IFS درمان مي شوند.IFS براي درمان تنوع زيادي از وضعيت هاي سلامت روان و مسائل روان شناختي به كار مي رود. ممكن است براي خانواده، زوج ها و وضعيت هاي فردي و افراد به كار رود.
از نوامبر سال ۲۰۱۵، اين نوع از درمان در ليست پايگاه جهاني براي برنامه ها و دوره هاي مبتني بر مدارك (NREPP) قرار گرفته است.
ثابت شده است كه اين نوع درمان براي بهبود سلامت و بهبود عمومي احساسي و رواني موثر واقع شده .
به عنوان يكي از نشانه هاي نويدبخش بخش از درمان فوبيا، اضطراب عمومي و اضطراب حاد ، افسردگي و و برخي دردهاي فيزيكي و روان تني به شمار مي رود.
مشكلاتي كه با روش درمان IFS درمان مي شوند عبارتند از:
تروماسوء استفاده ي جسمي، عاطفي و جنسيرفتارهاي تكانشيافسردگيدوقطبيمشكلات مرتبط با تصوير بدناضطرابفوبيااعتياد و وابستگي به مواد مخدر و داروچه اتفاقي در جلسه درمان مبتني بر IFS رخ مي دهد؟يك جلسه از درمان مبتني بر IFS ممكن است به گونه ي درمان سنتي گفتار درماني باشد.


اما درمانگر همچنين بر يك محيط دروني در فرد كه تحت تاثير قرار گرفته يا مشكل دار است تمركز مي كند و به فرد كمك مي كند تا به بخش هاي مختلف خود متصل شود.
به عنوان مثال، در رابطه با فردي كه مبتلا به اعتياد به الكل است، ممكن است از او خواسته شود تا آرامش خود را حفظ كند، چند نفس عميق بكشد و تلاش كند بخشي از درون خود كه همچنان مي خواهد به خوردن الكل ادامه دهد را حس كند.

منبع: مركز مشاوره و روانشناسي ايران-درمان به وسيله مدل سيستم درون خانوادگي IFS

سيستم هاي درون خانوادگي (IFS) از ايده ي نظريه ي سيستم هاي خانواده استفاده مي كند- اين ايده كه افراد نمي توانند به طور كلي جدا از واحد خانواده درك شوند
– تا تكنيك ها و استراتژي هايي را براي پرداختن موثر به مسائل درون جامعه يا خانواده ي دروني خود ارائه دهد.
اين رويكرد معتبر بر اين فرض استوار است كه فرد داراي تنوعي از زيرشخصيت ها يا بخش هايي است و تلاش مي كند تا هر كدام از اين بخش ها را بهتر درك كند تا بتواند به درمان دست پيدا كند.
با يادگيري اين كه بخش هاي مختلف به عنوان يك سيستم چه عملكردهايي دارند و چگونه كل سيستم به سيستم هاي ديگر و افراد ديگر واكنش نشان مي دهند،
افراد حاضر در درمان غالبا مي توانند با كمك يك متخصص سلامت رواني آموزش ديده، بهتر قادر باشند تا ريشه هاي تعارضات را پيدا كنند، هر پيچيدگي و تناقضي كه رخ مي دهد را مديريت كنند و به رفاه بيشتري دست پيدا كنند.
مدل درماني IFSاز نظر مركز مشاره : IFS مبتني است بر مدلي يكپارچه. اين رويكرد عناصر مشخص از هر مكتب مختلف روانشناسي.
مانند چندگانگي ذهن و سيستم هاي تفكر را تركيب مي كند بطوري كه در عين حال هر يك از اين زيرشخصيت ها يا بخش ها ويژگيها و ادراكات خود را دارا مي باشند.
عناصر و مولفه هاي مختلف در راستاي هدف درك و پرداختن موثر به موارد ساختاري و روايي بخش هاي مختلف ذهن متحد مي شوند.
تكنيك هاي اين درمان براي هر سطح از هشياري زيرشخصيت هاي مختلفي مي بيند، هر زير شخصيت علايق، ناخوشايندها و تاريخچه ي خود را دارد و هر زير شخصيت به نظر يك نقش متمايز را در دستيابي به خودمحافظتي براي فرد در درمان بازي مي كند.
هر بخش درون هر فرد مسئول دفع رفتارها، اعمال و يا عكس العمل هايي است كه مي تواند منجر به نقص عملكرد و يا عدم هماهنگي درون فرد شوند.
بدين ترتيب، هر بخش بخاطر عملكرد اوليه اي كه دارد مهم و متمايز شمرده مي شود.
بخش ها مي توانند همچنين داراي نقش هاي سالم و كارآمد و يا نقش هاي افراطي شناخته شوند. بخش هايي كه داراي نقش هاي افراطي ياد شده هستند ممكن است از كار درمان بهره ببرند.
مدل IFS بر شبكه اي از ارتباطات بين بخش ها تاكيد مي كند چرا كه بخش ها ممكن است قادر به تجربه تغيير به طور مجزا و به خودي خود نباشند.
فرض هاي پايه اي اين مدلa) اين ماهيت مغز است كه به تعدادي نامشخص از بخش ها يا زيربخش هاي شخصيتي مختلفي تقسيم شود.
b) هر كسي يك خود دارد و اين خود مي تواند و بايد سيستم دروني آنها را مديريت كند.
c) تمايل غير افراطي هر بخش چيزي مثبت براي فرد است. هيچ بخش “بدي” وجود ندارد و هدف از درمانگري حذف برخي بخش ها نيست بلكه بجاي آن كمك به آنها براي پيدا كردن نقش هاي غير افراطي مي باشد.
d) زماني كه ما رشد مي كنيم، بخش هاي ما رشد پيدا مي كنند و يك سيستم پيچيده از تعاملات در ميان خودشان را شكل مي دهند .
بنابراين، تئوري سيستم ها مي تواند براي سيستم دروني به كار گرفته شود. زماني كه سيستم تشخيص داده مي شود، بخش ها مي توانند به سرعت تغيير پيدا كنند.
e) تغييرات در سيستم دروني، تغييرات در سيستم بيروني را تحت تاثير قرار مي دهد و به عكس. اجراي اين فرض مستلزم اين است كه هر دوي سطوح دروني و بيروني بايستي ارزيابي شوند.
چگونه آسيب هاي بعد از طلاق را ترميم كنيم؟روانشناسي اعتماد به نفس از دست رفتهروان شناسي حيرت آور، گزارشي از يك نمونه واقعيهوش هيجاني و مدل چهارعاملي گلمنآيا روان شناسان اينترنتي رايگان واقعي هستند؟
اهداف كلي اين درمانa) براي دستيابي به تعادل و هارموني درون سيستم دروني
b) براي تمايز قائل شدن و بالا بردن خود به طوري كه بتواند رهبر موثري در سيستم باشد
c) زماني كه خود در رهبري است، بخش ها وردي براي خود تامين خواهند كرد اما به رهبري احترام گذاشته و تصميم گيري خود را سرعت مي بخشد.
d) همه ي بخش ها وجود خواهند داشت و استعدادهاي خود را كه تمايلات غير افراطي را منعكس مي سازند، در اختيار خواهند گذاشت.
بخش ها
a) زيرشخصيت ها ابعادي از شخصيت ما هستند كه بصورت دروني در سكانس ها و استايل هايي بصورت دروني در تعامل هستند و مشابه روش هايي هستند كه مردم با همديگر تعامل مي كنند.
b) بخش ها ممكن است به طرق مختلفي تجربه شوند- افكار، احساسات، عواطف، تصاوير و غيره.
c) تمام بخش ها چيزي مثبت براي فرد مي خواهند و از استراتژي هاي مختلفي براي بدست آوردن تاثيربخشي درون سيستم دروني بهره خواهند گرفت.
d) بخش ها يك سيستم پيچيده اي از تعاملات را ميان خود بسط خواهند داد. به محضي كه بخش ها خواستار تاثير درون سيستم دروني باشند، تضادها رشد مي كنند.
e) هرچند تجارب بخش ها را تحت تاثير قرار مي دهند، با اين حال، بخش ها توسط تجارب ايجاد نمي شوند. آنها هميشه در حال تجربه كردن هستند چه به عنوان تجربه بالقوه و يا در واقع.
f) بخش هايي كه افراطي عمل مي كنند، وظايفي را به عهده دارند. – انرژي هايي كه در طبيعت عملكرد آن بخش ذاتي نيستند و به طبيعت هيچ بخشي تعلق ندارند.
مانند باورها، احساسات و يا فانتزي هاي افراطي. مي توان به بخش ها كمك كرد تا ديگر وظيفه اي سنگين حمل نكنند و به تعادل طبيعي خود برگردند.
g) بخش هايي كه اعتماد خود را به رهبري خود از دست داده اند، با خود تركيب شده و يا از خود فراتر مي روند.
گونه هاي متمايز از بخش ها در مدل IFS:از نظر مركز مشاوره و روانشناسي ايران : به طور كلي در مدل IFS سه مدل از بخش وجود دارد:
۱٫ مديران مسئول حفظ يك سطح عملكردي هشيار در زندگي روزانه هستند كه به وسيله ي دفع تعاملات، احساسات يا تجارب ناخواسته و يا غير كارآمد ناشي از محرك هاي بيروني اين كار را انجام مي دهند.
۲٫ نفي شده ها يا تبعيدي ها اغلب در حالتي وجود دارند كه درد و يا تروما رخ مي دهد كه ممكن است ناشي از تجارب دوران كودكي باشند.
مديران و آتش نشان ها اين بخش ها را تبعيد مي كنند و آنها را از رسيدن به سطح هشيار باز مي دارند به طوري كه عملكرد صحيح و حفاظت رخ مي دهد.
۳٫ آتش نشان ها به عنوان عوامل حواس پرتي براي ذهن عمل مي كنند زماني كه تبعيدي ها از بند رها مي شوند.
به منظور حفاظت از هشيار از حس درد ناشي از نفي شده ها، آتش نشان ها يك شخص را از عمل غير كنترلي باز مي دارند و او را در رفتارهايي درگير مي كنند كه نرمش بيتشري دارند و يا اعتيار آور و زمان بر هستند.
آتش نشان ها ممكن است توجه را به نواحي ديگر مانند سكس، كار ، غذا، الكل يا مواد مخدر معطوف مي كنند.
زماني كه نفي شده ها بخش هايي هستند كه حفظ شده اند، مديران و آتش نشان ها نقش حفاظت گران را بازي مي كنند.

درك خود در IFSدر درمان مبتني بر IFS، خود بيانگر محملي براي هشياري است و آنچه هر فرد در هسته ي آن قرار دارد.
خود نشان دهنده ي بسياري از كيفيت هاي مثبت مانند پذيرش، اعتماد به نفش، آرامش، درايت، همدلي، ارتباط، مديريت و رهبري و دورنما است.
برخلاف بخش هاي قابل رويت، خود هيچ وقت ديده نمي شود. آن شاهد “من” در دنياي دروني است- اين جنبه از فرد مشاهده را انجام مي دهد.
هدف مدل IFS تمايز قائل شدن بين خود و ديگر بخش هايي (مديران، آتش نشان ها و تبعيدي ها) است كه دنياي دروني هر فردي را شكل مي دهند.
هدف اوليه ي اين مدل صلب مسئوليت يا بازسازي بخش هاي افراطي و يا ناخواسته و اعمال يك سيستم دروني هماهنگ، سالم و مورد اعتماد است كه توسط خود هدايت و سرپرستي مي شود.
زماني در يكي از حالات خود، مردم در درمان خواهند دانست كه به هر بخشي به منظور ارتقاي هماهنگي سيستم دروني چه بگويند.
مدل درماني IFS و درمانگران آن سعي مي كنند به مردم كمك كنند تا به حالتي از خود برسند كه بتوانند براي خانواده هاي دروني خود مشاور باشند.
اين هماهنگي افزايش يافته ي دروني اغلب منجر به افكار مثبت و رفتارهاي مثبت در زندگي بيروني هر فرد مي شوند.
مشكلاتي كه با مدل IFS درمان مي شوند.IFS براي درمان تنوع زيادي از وضعيت هاي سلامت روان و مسائل روان شناختي به كار مي رود. ممكن است براي خانواده، زوج ها و وضعيت هاي فردي و افراد به كار رود.
از نوامبر سال ۲۰۱۵، اين نوع از درمان در ليست پايگاه جهاني براي برنامه ها و دوره هاي مبتني بر مدارك (NREPP) قرار گرفته است.
ثابت شده است كه اين نوع درمان براي بهبود سلامت و بهبود عمومي احساسي و رواني موثر واقع شده .
به عنوان يكي از نشانه هاي نويدبخش بخش از درمان فوبيا، اضطراب عمومي و اضطراب حاد ، افسردگي و و برخي دردهاي فيزيكي و روان تني به شمار مي رود.
مشكلاتي كه با روش درمان IFS درمان مي شوند عبارتند از:
تروماسوء استفاده ي جسمي، عاطفي و جنسيرفتارهاي تكانشيافسردگيدوقطبيمشكلات مرتبط با تصوير بدناضطرابفوبيااعتياد و وابستگي به مواد مخدر و داروچه اتفاقي در جلسه درمان مبتني بر IFS رخ مي دهد؟يك جلسه از درمان مبتني بر IFS ممكن است به گونه ي درمان سنتي گفتار درماني باشد.


اما درمانگر همچنين بر يك محيط دروني در فرد كه تحت تاثير قرار گرفته يا مشكل دار است تمركز مي كند و به فرد كمك مي كند تا به بخش هاي مختلف خود متصل شود.
به عنوان مثال، در رابطه با فردي كه مبتلا به اعتياد به الكل است، ممكن است از او خواسته شود تا آرامش خود را حفظ كند، چند نفس عميق بكشد و تلاش كند بخشي از درون خود كه همچنان مي خواهد به خوردن الكل ادامه دهد را حس كند.

منبع: مركز مشاوره و روانشناسي ايران-درمان به وسيله مدل سيستم درون خانوادگي IFS

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 42

درباره ما
موضوعات
آمار سایت
  • کل مطالب : 1801
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 120
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 108
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 3697
  • بازدید ماه : 9619
  • بازدید سال : 1621893
  • بازدید کلی : 8756411
  • <
    اطلاعات کاربری
    نام کاربری :
    رمز عبور :
  • فراموشی رمز عبور؟
  • خبر نامه


    معرفی وبلاگ به یک دوست


    ایمیل شما :

    ایمیل دوست شما :



    کدهای اختصاصی